نمیتون از فرخ تمیمی گفت و سرغ اصل جنس ـ اسماعیل شاهرودی ـ نرفت. تمیمی که در آغاز کما بیش با مضامینی توللی وار رخ مینماید. در ادامه آشکارا از شاهرودی متأثر میشود. شاهرودی شاعری است که با شروعی خوب پا به عرصه شعر میگذارد و با جرقههایی در فرم و محتوا امتداد مییابد. این جرقهها در پایان آتشی میگیرند که تا حدی روشن گر یک راه است: ایجاد تناسباتی با تکرار تغییر شکل یافته برخی عبارت در یک قطعه، ـ مرور خود شاعر در اشعار یا تپش تداوم خود با خاطرنشان کردن نشانه، ـ بازیهای کلامی زیبا.
یکی از شیوههای ابراز نظر در مورد قدرت و نظام سیاسی در دوره پهلوی دوم، سرودن شعر بود. از آنجایی که اختناق حاکم بر جامعه اجازه اعتراض و اظهارنظر صریح را نمیداد، بسیاری از افراد با استفاده از صنایع ادبی، چون کنایه، ایهام و ... در قالب شعر مخالفت خویش را با وضعیت موجود اعلام میکردند. از طرف دیگر تعدادی از طرفداران رژیم پهلوی نیز به وسیله شعر به تعریف از این رژیم میپرداختند. این کتاب اشعار مخالفین و موافقین رژیم پهلوی را با توجه به مبانی فکری آنها مطرح کرده و مضامین و معانی هرکدام را مورد بحث قرار داده است.
این کتاب دو هدف را دنبال میکند؛ استخراج کلمهها و ترکیبهای تازه و بکر از لابلای اشعار شاعران بزرگ معاصر فارسی که در این بخش نگارنده تلاش کرده حجم بزرگی از خلاقیتها و آفرینشهای زبانی شاعر را در قالب واژهنامهای اختصاصی ارائه کند. هدف دوم آن است که این فرهنگ میتواند تا حد زیادی مواد و مصالح لازم را برای بررسیهای ادبی و زبانشناسی در حوزههای گوناگون سبکشناسی و نقد ادبی درباره شاعر و ادبیات معاصر فراهم آورد. این کتاب فرهنگ اشعار فروغ فرخزاد است که نویسنده کوشیده این دو هدف را در آن دنبال کند.
بر آن نیستم که چون گروهی بگویم هوشنگ ایرانی با آنارشیسم خود کمر نیما را شکست و یا چون گروهی دیگر آه برکشم که اسفا! گوهری بود که در زمان خود شناخته نشد. این قصد را هم ندارم که ریش سفیدی کنم و میانه را بگیرم. ایرانی هنر اصیل را فراتر از زمان و مکان میداند و معتقد است که هر مفهوم و کلمه روای آن، در هر زمان و مکان دگرگون از زمان و مکان دیگر دریافت میشود. این است که نا شعر او را امروز چیزی در مییابیم غیر از آن که در زمان حیاتش درمییافتند. اما این دریافت، با دریافتی که خود ایرانی پیشبینی میکرد، متفاوت است. چرا که او همان گونه که نسبت به مناسبات زمان خود بیاعتنا بود و گوش به آهنگ زمانش نمیسپرد تا بفهمد صدایش میتواند یا نمیتواند در نهایت تبدیل به ملودی غالب فضا شود و دست خاک زیر پایش نمیکشید تا هماهنگی یا ناهماهنگی آن را با بذر کشت خود دریابد، در آینده نگریاش هم بیشتر بافتهها را بسط میدهد و یافتهها را از دست.
بر آن نیستم که چون گروهی بگویم هوشنگ ایرانی با آنارشیسم خود کمر نیما را شکست و یا چون گروهی دیگر آه برکشم که اسفا! گوهری بود که در زمان خود شناخته نشد. این قصد را هم ندارم که ریش سفیدی کنم و میانه را بگیرم. ایرانی هنر اصیل را فراتر از زمان و مکان میداند و معتقد است که هر مفهوم و کلمه روای آن، در هر زمان و مکان دگرگون از زمان و مکان دیگر دریافت میشود. این است که نا شعر او را امروز چیزی در مییابیم غیر از آن که در زمان حیاتش درمییافتند. اما این دریافت، با دریافتی که خود ایرانی پیشبینی میکرد، متفاوت است. چرا که او همان گونه که نسبت به مناسبات زمان خود بیاعتنا بود و گوش به آهنگ زمانش نمیسپرد تا بفهمد صدایش میتواند یا نمیتواند در نهایت تبدیل به ملودی غالب فضا شود و دست خاک زیر پایش نمیکشید تا هماهنگی یا ناهماهنگی آن را با بذر کشت خود دریابد، در آینده نگریاش هم بیشتر بافتهها را بسط میدهد و یافتهها را از دست.