هوس آمیختن جادو و واقعیت، توجه به «جریان سیال ذهن» و «رئالیسم جادوئی» بسیاری از قریحهها و استعدادهائی را که در مسیر طبیعی خویش میتوانند شکوفا شوند، به انحراف میکشاند. دلباختگی به جریان سیال ذهن و رئالیسم جادوئی، گرفتاری شماری از نویسندگان امروز ایران است. «میگویند شاعران بر دو گونهاند: نخست آنانی که به پیشواز واژههای بی حجم، بی مفصل، مرده و گندیده میروند. دو دیگر، آنانی که واژهها خودشان شتابان و رقصان با حجمها و بارهایی از عشق، اندیشه، نماد و تصویر، فراسوبینی و آیندهنگری به پیشواز آنان میشتابند».
هدف نویسنده از نوشتن کتاب حاضر پرداختن به همان مسائل و مطالبی است که در تاریخ ایران چندان به آنها توجه نشده است. منتها با بهره گیری از شیوه ای که حلاوت داستان را در خود داشته باشد و ظرافت و طنز را در عین حال هم حرمت قلم حفظ گردد و هم استفاده از بیان داستان گونه و ریزه کاری های طنز، راه را بر واقعیت موجود در تاریخ نبندد. بدین ترتیب خواجهها در واقع همدم و همراز سلاطین شده بودند و در روزگارانی که شاهان بیکفایت بر تخت تکیه میزدند، خواجهها به همراهی خواتین حرمسرا ابتکار عمل را به دست میگرفتند، گاه ماجراهایی میآفریدند، دستان خود را به خون بیگناهان میآغشتند و مرتکب جنایاتی میشدند که انجامش از عهده هرکسی بر نمیآید. در ایران از کلمه «خواجه» یا «خوجه» برای مردان اخته شده استفاده میشد. اخته سازی اغلب در سنین کودکی پسران انجام میشد. با ایجاد و گسترش حرمسرا در ایران، استفاده از مردان اخته شده (خواجه) برای خدمت به زنان حرمسرا اهمیت بیشتری یافت، و این وضعیت تا پایان دوره قاجار ادامه داشت. گرچه خواجگان بعضاً به پستهای مهمی نیز در دربار دست یافته و در تصمیمات شاه و وضعیت کشور اثر گذار بودهاند. همچنین از خواجگان گاه برای تربیت و نگهداری از ولیعهد نیز استفاده میشد.....
فرخنده آقایی به عنوان نویسندهای اجتماعی و مردمی مورد تأیید بسیاری از اهل قلم و اهالی ادبیات است. داستاننویسی که سوژههای داستانهایش را از دل اجتماع گزینش میکند و در قلمرو ادبیات داستانی حضور ناب آنها را ثبت میکند. داستاننویسی که معاصر بودن، ویژگی بارز خود را در زندگی و داستانهایش دنبال میکند. این کتاب بر آن است تا بتواند گوشهای از تلاشهای او به دیده حضور برساند و نگاه در ستایش انسان و انسانی او را حرمت نهد.
در تاریخ و فرهنگ کهن ایرانی، نمیتوان بر زندگی چشم فروبست؛ مگر آنکه شخص در رویکرد دنیائی خود، بر زندگی برتری چشم گشوده باشد. در فرهنگ کهن و غنی ایرانی با وجود «دیو زمستان» «ماه» (برج) را چونان بخشی از سال و بخشی از زمان بزرگ میداشتهاند. در این فرهنگ غنی از فروردین تا مهرماه را همه سال دانسته و آنگاه بازندگی پیوند گسستناپذیر و تنگاتنگ ایجاد میکردند. و یا در «اوستا» یشتی به نام «ماه یشت» آفریدند. به نوکردن سال، مردم در افغانستان، این کهن الگوی شاد قومی خود را با «فروهران» به زندگی خویش فرا میخوانند، تا به یاری آنان به پنهانیترین ریشههای هستی و خاطرههای ازلی خویش درود و سپاس بگویند.