موتيف يكي از اصطلاحات رايج در هنر و ادب و همچنين علم و فن است. بحث از موتيف در نقد و تحليل جنبههاي ساختاري و محتوايي آثار ادبي فوايد و كاراييهاي بسياري دارد. از اينرو، آگاهي از جنبههاي معنايي و تعريفهاي موتيف براي پرداختن به آثار و تحليل آنها ضروري است. با توجه به اين ضرورت، در اين مقاله سعي شده است علاوه بر معاني و تعريفهاي چندگانه موتيف، اصطلاحات نزديک به آن نيز مورد بحث قرار گيرد و نسبت و دايره کاربرد آنها روشن شود. موتيف در نقاشي، هنرهاي تجسمي و نمايشي و ادبيات به کار ميرود و مهمترين ويژگي آن در اين هنرها، خصلت تکرارشوندگي و برانگيزندگي آن است. در ادبيات نيز کم و بيش همين ويژگيها در اجزا و عناصر ادبي، گوناگوني موتيف را شکل ميدهند. با توجه به تنوع عناصري که ميتوانند کارکرد موتيف را داشته باشند (شامل موقعيت، واقعه، عقيده، تصوير، شخصيت نوعي، ويژگي بارز يک شخصيت، مضمون مکرر و...) اين اصطلاح با اصطلاحات ديگري ارتباط پيدا ميکند که عبارتاند از: درونمايه، تپس، لايت موتيف و کهن الگو. در اين مقاله پس از ارايه تعريفها و نسبتهاي اين اصطلاحات، به نحوه شکلگيري و کاربرد و کارکرد موتيف در آثار ادبي پرداخته شده است.
در این کتاب سعی شده است به این ارتباط پرداخته و در دو بخش ادبی و هنری مورد بحث و بررسی قرار گیرد. با توجه به اینکه بحث اصلی درباره هفت خان رستم می باشد. بعد از معرفی شاهنامه صحبت را به بررسی حماسه و اسطوره کشانیده و سپس به بیان چگونگی حماسه هفت خان رستم پرداخته و در انتهای این بخش ویژگیهای تصویری شاهنامه مورد بررسی اجمالی قرار داده شده است. در بخش دوم کتاب با مقدمه صورنگاری اولین شاهنامه ها به ویژگی های نگارگری ایرانی و ارتباط آن با ادبیات پرداخته و بالاخره در انتها در سه بخش به بررسی مکاتب هنر ایران یعنی مصور سازی شاهنامه، نقاشی روی کاشی، نقاشی قهوه خانه ای و تحلیل تعدادی از آثار باقی مانده پرداخته و سرانجام با آوردن تصاویر موجود نتیجه¬گیری شده است. در بحث تحلیل آثار، در بعضی موارد با توجه به مفصل بودن توضیح و تفسیر هر مکتب و ارتباط تحلیل های کلی آن با تفسیر تصویر از اضافه گویی در تحلیل شخصی درباره برخی از تصاویر خودداری شده است
کیخسرو، شاه آرمانی ایرانیان، حضوری بس گسترده در اساطیر، تاریخ، حماسه ملی، افسانهها و باورهای عامیانه و نیز فلسفه اشراق و عرفان ایران زمین دارد، تا جایی که به یک «تیپ شخصیتی» بدل شده است. جستار حاضر بر مبنای مطالعات اسنادی در گام نخست در پی یافتن نمونههای این تیپ شخصیتی در ادبیات و فرهنگ دیگر اقوام به این نتیجه میرسد که در ریگودا، مهابهاراتا و افسانههای پهلوانی و دینی چین باستان نمونههایی مشابه با کیخسرو یافت میشود. کیخسرو همچنین شباهتهای قابل ملاحضهای یا برخی شخصیتهای ادبی و تاریخی ـ اسطورهای دیگر دارد. گام دوم یافتن علت همانندیهاست. مطالعات تطبیقی در وهله نخست این گمان را به وجود میآورد که شاید این شاکله واحد به ریشه مشترکی در اساطیر هند و ایرانی بازگردد. به عبارت دیگر، شاید بتوان خاستگاهی شرقی برای اسطوره قایل شد که از طریق آیین مهرپرستی مسیری طولانی پیموده و در هر مکان رنگ فرهنگ میزبان را به خود گرفته و سرانجام در مغربزمین چهرهای غربی و در دوران متأخرتر سیمایی مسیحی یافته است. اما با تأمل بیشتر این احتمال قویتر به ذهن متبادر میشود که علت وجود همانندیها کهنالگوهایی است که زاییده ناخودآگاه جمعی بشر و در نتیجه نزد تمام اقوام مشترک است.
حکایتهای حیوانات از جمله انواع ادبی است که هم نزد عوام و هم نزد خواص اعتبار و رواج بسیار داشته و دارد. در اصل این حکایتها از ابزار بیان و گاه استدلال محسوب میشوند و از همین روست که از عارفان و فیلسوفان بزرگ گرفته تا معلمان اخلاق و مربیان اجتماع و دستاندرکاران حکومت و نظریهپردازان و منتقدان عرصه فرهنگ و سیاست برای القای مطالب و مسائل خود از این نوع داستان بهره گرفتهاند. در این کتاب تقریبا تمامی حکایتهای حیوانات که تا قرن دهم در مجموعههای داستانی و تعلیمی آمدهاند، بررسی شده است. نگارنده تمام حکایتها را خلاصه کرده و بعد از آن با توجه به هدف راوی حکایت و مضمون آن و دیگر نکتههایی که در تحلیل داستان به کار میآید، به بررسی آن پرداخته است.
رمان نقره، دختر دریای کابل نوشته حمیرا قادری نویسنده مطرح و جوان افغانستان ـ یکی از رمانهای مهم معاصر افغانستان است که در آن به مسائل اجتماعی و سیاسی از دیدگاه زن و با محوریّت او پرداخته شدهاست. این رمان با نگراشی متفاوت، حوادث سالهای پرالتهاب پنج دهه (۱۳۰۸-۱۳۵۷) را که در آنها تغییر نظامهای متعدد حکومتی رخ داده است، توصیف میکند. نگارندگان با هدف بررسی جایگاه اجتماعی و نقش زن افغانستانی در داستاننویسی معاصر فارسی این کشور، رمان نامبرده را به شیوه تحلیل گفتمان بررسی کرده و پس از معرفی روش پژوهش و مبنای نظری فرکلاف، تحلیل متن را در سه مرحله پیگرفتهاند. نتایج واکاوی متن نشان میدهد سراسر رمان عرصه تقابل گفتمانهای سنّت و مردسالاری در برابر گفتمان زنانگی(فمینیستی) و گفتمان قدرت در برابر گفتمان روشنفکری است. نگرش نویسنده در بازنمایی وقایع داستان، جریانهای فکری جامعه را درباره مسایل سیاسی و اجتماعی در برهه خاصی از دورهی معاصر بهنمایش میگذارد؛ بدینترتیب واکاوی مولفههای رمان بهشیوهی تحلیل گفتمان انتقادی، علاوه بر اینکه نگرش نویسنده را در بازنمایی حوادث داستان آشکار میکند، خواننده را با بخشی از تحولات فکری افغانستان که در این داستان زنان منشأ این تحولات معرفی شدهاند آشنا میکند. تأکید قادری بر یک برههای خاص از تاریخ در مقایسه با زمانهای دیگر بیانگر گرایشهای ملی و ضد استبدادی و استعماری وی است که با توجه به حضور نیروهای خارجی (در زمان خلق اثر)، دخالت احتمالی و پنهانی آنان را هشدار میدهد؛ همچنین، با طرح مسایل اجتماعی و عاطفی زنان، سوگیری آشکار وی را در برابر گفتمان سنّتی و مردسالارانه مینمایاند.