نگاهی به رمان «زمان لرزه» اثر «کورت ونه کات» و داستان بلند «رز خارزار» نوشته «رابرت کوور» با اشارهای بسیار موجز به داستان «پستمدرنیستی» به ویژه مولفههای «فراداستان» و «بینامتنیت». ادبیات پستمدرنیستی مانند اندیشه پستمدرنیسم نه نقطه اوج تمدن بشری است و نه واپسین دوره انحطاط تمدن آن. اصولا پروسه زندگی اجتماعی به گونهای است که نمیتوان جایگاهی را که ناضر (اندیشمند و صاحبنظر) در آن ایستاده است. رفعت یا ذلت خواند و آن را نشانه «آخرین روایت اضطرابآلود و خودآگاهانه» پریشانی و زوال متافیزیکی بشر خواند، و به آن مرحله نهایی پژمردگی و ویرانی اطلاق کرد و مدعی شد که بشر بعد از این مرحله حرفی برای گفتن ندارد و علت را در این دانست که همه حرفها قبلاً به وسیله اسطورهها، ادیان، احادیث و متفکرین دیگر گفته شده است.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
برای من شاهنامه به رودی عظیم مانند است که در عین زیبایی و قدرت، آراسته و کامل است و در مسیر طولانی خود تا دریا در هر جایی و در هر چشمی و برای هر گوشی جلوه و جمال و زمزمه ای خاص دارد و برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شکست، امید و نومیدی، زادنها و مردنها، در آن بسیار پرمعنا و تفکرانگیز است، این کتاب شناسنامۀ زندگی پرتلاطم و سرشار از گیر و دار ملت سلحشور ایران است که هرگز نام را به ننگ نفروخته است و پیوسته جان را به پای نام نیک خویش باخته است و فردوسی، استاد بزرگ ادب پارسی و پیر پارسای این سرزمین ایزدی، با بیان جادویی و افسون ساز خود، این روحیات و توانمندی های ملی مردم ما را چنان زنده و پویا و گویا به تماشا گذاشته است که انسان خود را شاهد زندۀ همۀ وقایع می یابد و ... در این فرهنگ تمامی واژهها و نام های شاهنامه بر پایه سرشت و نهاد زبان فارسی به ترتیب الفبا گردآمده است. برای هر اسم معنی و کارکرد آن در شاهنامه به همراه ابیات مرتبط آن تشریح گردیده است. پولاد = از سرداران ایران در روزگار کیقباد پیروز = از فرزندان کاوه ی آهنگر تاجبخش = رستم تاجور = ایرج تهمورس = پسر هوشنگ ، سومین پادشاه نخستین سلسله ی جهان تهمینه = دختر شاه سمنگان و مادر سهراب پسر رستم جاماسپ = وزیر و حکیم و رایزن گشتاسپ و داماد زرتشت جانفروز = از سرداران بهرام چوبینه در جنگ او با خسرو پرویز جریره = همسر سیاوش و مادر فرود و...
ولادیمیر ناباکف نویسنده، شاعر، منتقد و مترجم در سال 1899 در سنت پترزبورگ در خانوادهای اشرافی به دنیا آمد. اولین رمانش «ماشنکا» را در 1926 در برلین نوشت. در سال 1940 به آمریکا رفت و از 1960 تا پایان عمر یعنی سال 1977 در سویس زندگی کرد. دنیای داستانی او، پیچیده و چندلایه است، اما جان کلام اندیشههای [فلسفی] او ساده است؛ هر چند که خود او مدعی بود هرگز به دنبال قانونمندیهای کلی نبوده و متقابلاً از قانونمندیهای متداول فاصله گرفته است. در سالروز مرگش، دوم ژوئیه، نگاهی داریم به چهار اثر او که در این مقاله آمده است.
کاواباتا در سال 1899 در اوزاکا به دنیا آمد. در کودکی پدر و مادرش را از دست داد. در سال 1924 از دانشگاه توکیو فارغالتحصیل شد. «داستان دریاچه» و «به پیش» «آوای کوهستان» و همین «خانه زیبارویان خفته» از جمله آثار او هستند. شاهکارش «سرزمین پر برف» را در سال 1947 نوشت و در سال 1968 جایزه نوبل ادبی را گرفت و زمانی که هفتاد و سه سال داشت، در سال 1972 خودکشی کرد. کاواباتا در داستان بلند «خانه زیبارویان خفته» امکان انتقال جوهر زیبایی و نیروی جوانی را به صورتی نمادین بازنما میکند و به ویژه به خصلت غیرمادی این موضوع برجستگی خاصی میدهد. «خانه زیبارویان خفته» روایت زندگی پیرمردهایی است که حسرت تواناییهای دوران جوانیشان را میخوردند و سعی میکنند از طریق تماس جسمانی و سطحی با زنان جوان، شور جوانی را بازیابند. نویسنده به گونه ای رمزآمیز این بازیابی جوانی را به نحوی به «بازیابی خود» شخصیتها برمیگرداند.