در مجموعه «اعتراف میکنم» همه چیز بر حول محور اتفاقهایی ساده شکل میگیرد و شاعر در گسستی دائمی و عمیق از چشمانداز خاطرههای ریز و درشت به «اعتراف» یک زندگی مینشیند و پردههای واقعیتها را کنار میزند و در برابر مخاطبی ناشناس از زیستنی پر شتاب سخن میگوید. همه قلمروهای شاعرانگی از ادامهای مرموز و از متن زندگیای به ظاهر آرام، اما با درونی آشوبزده، از تخریب «پردهای که بیپنجره بود» حدیثی تازه میگوید، و شاعر درست در این فرصت به مرور خویش درآمده است.
برای ترجمه اشعار، شعرها به تمامی از متن اصلی آنها به زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است. شیوه مترجم بدانگونه بوده است که جوهر کلام شاعر در قالب شعر فارسی ریخته شود. و این او را ناگزیر کرده که ضمن وفاداری به متن اصلی تغییراتی را متناسب با شعر فارسی بپذیرد. زیرا اگر شعر شاعران غیرفارسی را عینا واژه به واژه به فارسی برگردانیم چیزی خواهد شد خشک و چه بسا که زیبایی کلام شاعر و گاه حتی خود مفهوم نیز در ترجمه رنگ خواهد باخت...
مجموعه شعر چهل کلید سروده سیاوش کسرایی است. او در سال ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد. وی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد.بسیار زود به همراه خانواده اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیتهای ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سالهای پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.
{شعر} همان نغمهای {است} که روح را بر آن میدارد که به خویشتن در شود. (دانته) دنیای شعر به روایتی همانا برپایی «اضطرات جان» و راهی برای رسیدن به معصومیتی تام و تمام در حوزه «زبان دیگر» و آوازهای روشن خیال در بستر حادثههایی پر از رنگ و پر از رویاهای خاموشی و سرشار از سکوت آدمی است! در این چشمانداز، شاعران به درون متنی پا می گذارند، که دستمایه اولیه آن را واژههایی از جنس «زیستن» و شکلی از بیداری «اشیا» در بر گرفتهاند. لذا شاعر امروز در برابر واقعیتهای عریانی به پا ایستاده است، که در آن نبض «بیداری» و «بیداد» در تقابل هم میزنند و حضور مستمر کلمات بر این عرصه، کنشها و واکنشهای آدمی را به تصویرمیکشند. گفتنی است که «تفرد» و خود بودن، اهنگ و حرکت واژهها را به سمت شاعر جهت میبخشند و موقعیتهای تازهای را بر محور «شکل عاطفهها» شکل میدهند. در نتیجه، کلمات برای واگویی خود به گستره زبان راه پیدا میکنند. شکی نیست که شاعران امروز سعی دارند به ظرفیتها و سرچشمههای «دلالتهای زبانی» نزدیک و نزدیکتر شوند، تا از این رهگذر، مکاشفه تازهای در جهان کلمات صورت پذیرد. بنابراین در واپسین نگاه، این شاعر است که به هزار انگیزه متفاوت، نقاب از چهره واژهها برمیدارد و برای برجستهسازی کلمات معطل، بر طبل زبان میکوید.
برای رسیدن به شاملو، هیچ بهانهای جز «شعر» لازم نیست. کافی است در فضای روایتاش بنشینی، اندکی با واژگانش کلنجار روی و آن گاه بر بنیاد شگردهای زبانیاش به قلمرو شعر، پا بگذاری و مسیر ذهن و زبانش را دنبال کنی و سپس گوش بسپاری به بازتاب فضاهای اسطورهای، نگاههای حماسی، نگرشهای مدرن و موقعیتهای توفانی که به زودی تو را به جایگاهی از بودن و نبودن میکشاند. زبان شاعرانه همراه با فرصتهایی از جهانبینی و زیباییشناسی، حرکت معرفتی را در چشمانداز مخاطبان، مهیا میکند.