منتقدان شعر معاصر که در آثار شاملو اندیشه گماشتهاند، تصویری از او به دست دادهاند که یکی از اساسیترین حلقههای سلسله تأملات شاعرانه وی درآن مفقود است؛ یعنی کمتر دیده شده یا اصلا دیده نشده که کسی از اینان در باب توجه عمیقی که او به مفاهیم مجرد و بخصوص مابعدالطبیعی نشان میدهد و به صورتهای مختلف بیان میدارد. من آن مفهوم مجرد را جسته ان من آن مفهوم مجرد را میجویم مقالتی مستقل پرداخته یا به تجزیه و تحلیل گرایش قابل تأمل وی به عالم معنا برآمده باشد. شاملو خود نیز از این بابت سخنی مقنع به میان نیاورد و همچنین در گفتگوهایی که با وی انجام شد پرسشی مرتبط با مفاهیم معقول که بخش درخور توجهی از سرودههایش را شامل میشوند، مطرح نشد. از این روست که غالبا شاملو را شاعری متمایل به تفکرات دهری و پایبند به امور مادی منفک از دنیای معنا میدانند که نه تنها میانهای با معنویت و عرفان سنتی، مجردات و حقایق معنوی ندارد، بلکه آنها را به هزل میگیرد.
برای ترجمه اشعار، شعرها به تمامی از متن اصلی آنها به زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است. شیوه مترجم بدانگونه بوده است که جوهر کلام شاعر در قالب شعر فارسی ریخته شود. و این او را ناگزیر کرده که ضمن وفاداری به متن اصلی تغییراتی را متناسب با شعر فارسی بپذیرد. زیرا اگر شعر شاعران غیرفارسی را عینا واژه به واژه به فارسی برگردانیم چیزی خواهد شد خشک و چه بسا که زیبایی کلام شاعر و گاه حتی خود مفهوم نیز در ترجمه رنگ خواهد باخت...
مجموعه شعر چهل کلید سروده سیاوش کسرایی است. او در سال ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد. وی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد.بسیار زود به همراه خانواده اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیتهای ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سالهای پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.
کتاب حاضر نخستین شرحی است که بر غزلهای علامه اقبال نوشته می شود. این غزلها از میان آثار متعدد علامه جمع آوری و با ترتیب الفبائی تدوین شده است. غزلهای اقبال بیشتر به سبکی سروده شده که در شعر کهن فارسی به "عراقی" معروف است، مضامین غزلهای او آمیزه ای است از اندیشه های عرفانی و اجتماعی و سیاسی که در آنها سعی می شود به انسان شرقی از خود بیگانه و ناامید و به کنج یاس خزیده امید و اطمینان داده شود. تا بداند که وجود دارد و اگر دستی بر آورد به اهدافش می رسد؛ صاحب فرهنگ برتر است و باید آرزو یا به اصطلاح اقبال، مدعا را در خود پرورش دهد که اگر از این دو تهی شود، مرده ای بیش نخواهد بود. اقبال شعر خود را در خدمت به عقاید فلسفی و دینی خود که سخت بدان پایبند بود قرار داد. او موضوعاتی را که کاملا با روح غزل بیگانه اند چنان با مهارت در حریر آبی تغزل می پیچد که نه تنها نامتعارف جلوه نمی کند بلکه خواننده را به یاد شعرای چیره دست ادب فارسی می اندازد. شاید از هیمن روست که برخی از اقبال شناسان شعر او را از نظر زیبایی ظاهری و معنوی کم از سروده های حافظ و مولوی ندانسته اند.
ترجمه حاضر شرحی است از "احمد بشیردار "به زبان انگلیسی بر مثنوی "گلشن راز جدید "سروده "اقبال لاهوری "که همراه با مثنوی دیگری از او به نام "بندگینامه "در یک مجلد انتشار یافته است .اقبال در این مثنوی برخلاف "گلشن راز "سروده "شیخ محمود شبستری "در برابر تقدیر و سرنوشت بیترحم، به فلسفه رضا و تسلیم تن در نمیدهد، بلکه با طرح و دفاع از نظریه "خودی"، یعنی هسته مرکزی اراده پر قدرت انسان، نه تنها از جهان ماده و محسوسات به زوایای تاریک روح نمیخزد، بلکه فعالانه در جریان زمان غوطه میخورد تا مسیر آن را به سوی نیازهای بشری باز گرداند .مثنوی "بندگینامه "نیز تعبیری است از وضع جامعه مسلمانان که تحت انقیاد سیاسی و فرهنگی امپریالیسم غرب قرار گرفتهاند .اقبال در این مثنوی، زبانی گزنده دارد .