مولف در این کتاب براساس جامعهشناسی پارادایمی، جریان روشنفکری ایرانی را از بدو شکلگیری تا شهریور 1320، بحث و بررسی میکند .تلاش اصلی نویسنده معرفی متون اصلی روشنفکری، طرح دیدگاه اصلیترین روشنفکران در هر نسل به صورت "مثالواره"، طرح گفت و گوهای عمده در قالب پارادایم "عقب ماندگی "و بازشناسی اندیشه نوسازی در ایران است .پرسش اصلی کتاب این است که "آیا در طول بیش از یکصد سال که از آشنایی ایرانیان و به طور خاص روشنفکران ایرانی با اندیشه غربی میگذرد، اندیشه و نه رفتار و عمل اجتماعی آنان دچار تغییر بنیادی شده است یا خیر؟ در صورت تغییر بنیادی، نمودها و شواهد آن کدام است؟ ." مباحث کتاب در 9فصل سامان یافته است .در فصل اول و دوم ضمن توجه به وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شکلگیری اندیشه نوسازی و جریان روشنفکری، چارچوب نظری نیز مطرح شده است .در فصل سوم تلاش شده مبانی و مشخصات مدرنیته ایرانی تشریح و تبیین گردد .فصل چهارم به بحث درباره یکی از عناصر مدرنیته ایرانی با عنوان "مدرنیته و سنت در ایران "اختصاص یافته است .در فصل پنجم تلاش شده تعبیری که در این کتاب از "پارادایم عقب ماندگی "وجود دارد بازشناخته شود .اندیشه نوسازی در سه نسل روشنفکری متاثر از پارادایم عقب ماندگی در فصلهای بعدی بررسی میگردد .در فصل ششم درباره اندیشه بعضی از روشنفکران نسل اول بحث شده، همچنین ویژگیهای آنها بازگو و منابع روشنفکری ایشان معرفی شدهاند .این نسل مصادف با اولین دوره رویارویی ایرانیان با غرب شکل گرفت (البته بیشتر روشنفکران این نسل سیاح و بازرگان بودند) .ویژگیهای فکری، منابع روشنفکری و انواع گروههای روشنفکری نسل دوم در فصل هفتم به تحلیل درآمده که از آن جملهاند :ملکم خان، میرزا آقا خان کرمانی، آخوندزاده، سید جمالالدین اسدآبادی و کواکبی .فصل هشتم به بحث درباره نسل سوم روشنفکر ایرانی اختصاص دارد .این نسل در کنار دولت جدید پهلوی شعار نوسازی را سر داده و در نوسازی نظامی، اداری و سازمانی جامعه تلاش میکنند .در فصل آخر نحوه و میزان تطور پارادایم عقب ماندگی از نسل اول به نسل دوم و سپس نسل سوم روشنفکری به بحث گذاشته میشود .در این مبحث ;برای شناسایی میزان پیوستگی و تفاوت پارادایمها از یک دیگر، از شبکه روابط بین نسلهای متعدد روشنفکری و سهم "روشنفکران مرزی " و "روشنفکران مستقل "در انتقال مفاهیم فکری از یک پارادایم به پارادایم دیگر، سخن به میان آمده است .فهرست منابع و فهرست اسامی پایان بخش کتاب است .
کتاب پیش رو اثری است از دکتر "عبدالهادی حائری" که در آن "نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب" بررسی شده است. این کتاب یکی از پژوهشهای نوین تاریخی است که از نظر موضوع بدیع و اصیل است و از نظر فن تحقیق، روش تالیف، سبک نگارش و رویکرد تاریخی یکی از الگوهای قابل توجه است. در نتیجه استفاده از آن به جهت تدریس تاریخ ایران از دوره صفویه یا برای مطالعهی آزاد، بسیار ارزشمند و روشنگر است. تقریبا هیچ اثر دیگری در همین موضوع یا سطح به نگارش درنیامده که بتواند ساختار و محتوایی کاملا مطابق با سطح علمی و دانشگاهی داشته باشد و "نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب" از این جهت یک اثر ویژه است. دکتر "عبدالهادی حائری" در پژوهش پیش رو معتقد است که پس از دوران روشنگری اروپا، به ویژه در اوایل قرن نوزدهم، جهان ناگزیر با فرهنگ بورژوازی غرب که دارای دو رویکرد قدرتمند و تهاجمی بود، مواجه شد. این محقق به بررسی چگونگی مواجههی ایران با دو فرآیند بیان شده در این کتاب پرداخته است و دیدگاههای اصلاگران و متفکران ایرانی در رابطه با دو رویکرد تمدن بورژوازی غرب را زیر ذره بین میبرد. دکتر "عبدالهادی حائری" در بخش آغازین کتاب، مروری اجمالی بر مسیرهای تمدن بورژوازی غرب ارائه میدهد. وی سپس در بخش دوم اثر، مواجههی ایران را با تمدن غرب در دورههای مختلف تاریخی و از جهات مختلف بررسی میکند و در این بررسی، موضوع عنوان شده را تا پایان عصر صفویه، در قرن دوازدهم الی هجدهم، در نخستین مقابلههای ایران با سیاستهای استعماری از جانب بورژوازی اروپا و با نگاه به اندیشهی متفکران ایرانی، تجزیه و تحلیل مینماید.
کتاب حاضر، روایت تطور تاریخی ایران پس از عصر صفوی است که با تکیه بر مفهوم زندگی غربزدگی، در فرهنگ شرق و غرب، نگاشته شده و این مباحث را دربردارد: مبانی فرهنگ و هنر در شرق و غرب، زمینههای روابط فرهنگی و هنری ایران و غرب، پیدایی منورالفکری سکولار و روشنفکری دینی، گفتوگویی در باب غربزدگی در مدرنیسم دینی معاصر، مبانی هنر در شرق و غرب، شعر و ادب دنیای نفسانی، غربزدگی در نقاشی سنتی ایران، از نمایش سنتی تا نمایش غربزده، و غربزدگی در موسیقی سنتی ایران. به تصریح نگارنده: “نهضتی که در دوره رنسانس به نهضت اومانیسم یا انسانمداری تعبیر شد. همانچیزی بود که در صورت آدابدانی و بشریت تجلی کرده بود اصل و مبدا جدایی تمدن غرب از تمدنهای شرقی و دینی همین نهضت بود. فرهنگ غرب پس از رنسانس، علیالخصوص قرن هجدهم به سرتاسر عالم توسعه یافت و به منزلهی تنها فرهنگ موجود زندهی عالم تلقی گردید. بدینطریق فرهنگ زندگی غربیان چون الگو و نمونهی اعمال شرقیان. تلقی شد. در ضمن فرهنگمداری غرب، اعتقاد به برتری اروپایی نیز پدید آمده است که یک نظریهی شبه علمی محسوب میشود. داروینیسم که در قلمرو زیستشناسی و تاریخ طبیعی پدید آمد، نظریهی نوید استیلای تمدن غرب بر آسیا تلقی شد. نظریهی استبداد شرقی و قبول ضعف جسمانی و فکری شرقیان نیز که از آوای مونتسکیو و منورالفکران و قبل از آنان، سیاحانی که با اصول و تفکر غربی به شرح و زندگانی اقوام شرق پرداخته بودند، داروینیسم اجتماعی صحه میگذاشت.
یکی از مشکل های اساسی ما این است که ما از گذشته خود بی خبریم و نمی دانیم که نسل های قبلی ما چه کرده اند. ما به یک حوزه تمدنی بزرگ وابسته ایم ولی متاسفانه خودمان را فراموش کرده ایم. این نکته را هم باید در نظر داشت که علم حاصل زحمت همه اندیشمندان است و ما نمی توانیم کسی را از چرخه تولید علم حذف کنیم. اگر اینطور که دکتر آزاد می گویند ما باید ابن خلدون را در کانتکس و زمان خودش بررسی کنیم پس چطور به ارسطو، افلاطون و...رجوع می کنیم و خیلی از مطالب را به آنها ارجاع می دهیم؟ ضمن اینکه به نظر من، ابن خلدون از خیلی جهات بر افرادی امثال، آگوست کنت -که پدرجامعه شناسی است- مقدم است. ابن خلدون انسان را از آسمان به زمین آورده و موضوعاتی را مطرح کرده که خیلی از جامعه شناسان مطرح بعدها به آن پرداختند ولی پرداختن به ابن خلدون به معنای این نیست که ما باید درابن خلدون بمانیم. به عقیده من دو سوال مشترک پیش روی همه متفکران بزرگ جهان از جمله ارسطو، افلاطون، ابن خلدون و... وجود داشته که هریک از آنها به این سوال پاسخ های متفاوتی داده اند. این دو سوال عبارت است از: جوامع قدیم چگونه متحول شدند؟ در عصر جدید چگونه نظم اجتماعی برقرار شده است؟ ابن خلدون به این دو سوال با توجه به زمانه خودش پاسخ داده است.
در این کتاب ابتدا کوشیده شده ضرورتهای پرداختن به موضوع اندیشه اجتماعی و دیدگاههای مطرح در این زمینه بیان شوند. سپس ضعف و قوتها و تنگناهای موجود در اندیشه متفکران مسلمان مورد بررسی قرار گرفته است. در ادامه اصول، ویژگیها و مشخصات اندیشه اجتماعی مسلمانان ارائه شده و در پایان آراء و نظریات بعضی از متفکران مسلمان در دوران گذشته از قبیل فارابی، بیرونی، مسعودی، ابن بطوطه، غزالی طوسی و ابن خلدون بیان شده است.