یکی از نظریههای نقد ادبی معاصر، آشناییزدایی defamiliariation میباشد و این روش به هر گونه تلاش هنری که رنگ رخوت و عادت را از هر دو سو تعامل ادبی میزداید و ادراک حسی و بازی با ذهن و هنر را بارور میکند، اطلاق میشود. صائب به عنوان نماینده سبکی که به تازهگویی و طرز نو و ابتکار شهرت دارد، یکی از نامبرداران تاریخ ادبیات فارسی در جهت آشناییزدایی است. روشهای صائب برای ایجاد طرز نو و آشناییزدایی از کلام و معنا، با شیوههای نوین علمی که در این نظریه مطرح میباشد، منطبق است. مقاله حاضر به بررسی روشهای مهم و پرکاربرد صائب در جهت آشناییزدایی از کلام و کلمه و معنا و لزوم بهکارگیری این روشها میپردازد.
مقاله حاضر با هدف مطالعه تطبيقي شعر صائب تبريزي و مير عابد سيداي نسفي (نمايندگاني ازسبک هندي در ايران و تاجيکستان) در حوزه لفظ و معنا و تبيين اجمالي وجوه اشتراک و اختلاف آنها صورت گرفته است. اين مقاله با محوريت متون موجود از آثار دو شاعر گرانمايه سبک هندي انجام شده و سنديت آن براساس متون تاريخ و ادبيات فارسي ايران و تاجيکستان، سبکشناسي، نقد ادبي و ديوان اشعار شاعران مذکوراست. در کنکاشي که بين آثار دو شاعر در مقام مقايسه انجام شد، اين نتيجه به دست آمد که دوري و نزديکي سخنوران، به مرکز و مهد زبان و وضعيت موجود جوامع و ملل و هنجارها و ناهنجاريهاي فرهنگي در رشد و ارتقاي سبکها بسيار موثر است. در انتها خواننده متوجه خواهد شدکه بلاغت و فصاحت زباني دقيقا رابطه مستقيم با سطح آگاهي شاعر از زبان شعر و هنجارهاي شعر و شاعري دارد و علايق را دگرگون کرده جهت ميدهد. «ذوقيست جان فشاني ياران به اتفاق»
متناقضنما يا پارادوكس در شعر، هم در حوزه زبان و هم در حوزه معنا باعث آشناييزدايي و برجستگي كلام ميشود. اين شگرد ادبي از ديرباز مورد توجه شاعران بوده است؛ در شعر معاصر، به تبع پيشينه آن در ادبيات كلاسيك فارسي و نيز با آشنايي و توجه به ادبيات غرب، مورد استقبال شاعران معاصر قرار گرفت. فروغ فرخزاد در دو مجموعه واپسين شعر خود از متناقضنمايي براي برجستهسازي و ايجاد ابهام هنري كه جلب توجه مخاطب را در پي دارد، استفاده ي زيادي ميكند فروغ اين شگرد شعري را براي اهدافي هم چون معناگريزي، ايجاد بار عاطفي، بيان طنز، ريشخند و ... به كار ميگيرد. اين شيوه تاثير زيادي بر خواننده دارد و زيبايي خاصي را ميآفريند. در اين مقاله متناقضنمايي در شعر فروغ در دو بافت مورد بررسي قرار گرفته است: 1) بافت زباني كه بيشتر باعث اختلال در زبان ميشود، 2) بافت موقعيت كه علاوه بر زبان، باعث آشناييزدايي در معنا و پيش فرضهاي قراردادي ذهن جمعي ميشود. نمونههايي از شعر فروغ كه با اين شيوه بياني به كار رفته، آورده شده است. اين جنبه از شعر فروغ علاوه بر معناگريزي و ايجاد ابهام نشانگر يكي از وجوه زيبايي شعر اوست.
بدون تردید، آنچه باعث تمایز اصلی سبکهای ادبی از هم میشود پیش از اینکه محصول دگرگونی در حوزه زبانی و ادبی باشد، حاصل تغییر نگرش و دیدگاه عمومی گویندگان یک دوره و مکتب ادبی به دورهها و مکتبهای دیگر است؛ البته این تغییر بینش جریانی است که به تدریج در آثار ادبی ظاهر میشود و اغلب نتیجه تحولات اجتماعی و فرهنگی است. در مطالعات سبکشناسی دورهای، نخستین سبک دورهای شعر فارسی، یعنی سبک خراسانی با ویژگیهایی مانند برونگرایی و طبیعتگرایی وصف میشود و دومین دوره، یعنی سبک عراقی بیشتر به داشتن بینش عرفانی معروف است. اما رسیدن از دیدگاه طبیعتگرایانه به دیدگاه عرفانی نیازکند گذر از مرحلهای حساس به نام انسان است که این مرحله گذار توسط شاعران سبک آذربایجانی محقق شده است. مقاله حاضر به بررسی نقش گویندگان سبک آذربایجانی در ایجاد تحول عظیم فکری در سبک شعر فارسی و جایگاه «انسان» در این سبک میپردازد و این مکتب را از نظر تعامل «شاعر» و «انسان»، با دیگر سبکهای شعر فارسی مقایسه میکند.
خواب شفاف دومین مجموعه از مجموعههای شعری هشتگانه سهراب است. سهراب در این مجموعه چه از لحاظ ایماژها، چه به لحاظ سبک و چه از لحاظ شکل و فرم طریق خود را از شعر نیمایی جدا میکند. در مجموعه زندگی خوابها، سهراب سپهری شاعر، با زبان، سبک و طرز فکری مشخصش متولد میشود، راه کار خود را مییابد و پی میگیرد.