کنشگفتاری «وعده» میتواند همگرا با دو کنشگفتاری تشویق و سوگند باشد. این کنشگفتاری بهواسطه وجود مفهوم وعده داوطلبانه و تعهدی که گوینده به خواست خود به مخاطب میدهد، در زمره کنشهای گفتاری تعهدآور در طبقهبندی کنشهای گفتاری جورج اُستین قرار میگیرد. همچنین وجود مختصات اصلی افعال اجرایی «من، تو، اینجا و الان» در وعده موجب میشود آن را جزو کنشهای اجرایی قلمداد کنیم. در وعده سیاسی با توجه به اهداف و ویژگیهای فردی گوینده ممکن است راهکارهای اصل همکاری گرایس، یعنی کمیت، کیفیت، ارتباط و روش بیان نقض شوند. در یک وعده سیاسی به همان میزان که ممکن است کوتاه و مختصر سخن گفته شود، ممکن است از عنصر تکرار استفاده شود. بسیاری از وعدههای سیاسیِ دادهشده تنها جنبه تبلیغاتی دارند و از جنبه عملی برخوردار نیستند. راهکار ارتباط معمولاً در وعدههای انتخاباتی حفظ میشود و کمتر پیش میآید که این راهکار در مرحله پیش از انتخابات نقض شود. کوشش در بهکارگیری روش بیان درست و تأثیرگذار از روشهای فعالان سیاسی پیش از انتخابات است.
مریلین رابینسون والدمن در این کتاب از منظری جدید به کتاب تاریخ بیهقی نگریسته و آن را با فرضیه «کنش گفتاری» سنجیده است. وی از منظر فلسفی و زبان شناختی به این متن تاریخی پرداخته و در پی کشف این معنا بر آمده که آیا روایت بیهقی از حوادث و وقایع، تحلیل ذهنی و شخصی اوست یا مؤید یک حقیقت تاریخی. وی در هفت فصل درباره شیوه روایات اسلامی تاریخ نویسان، زمانه و زندگی بیهقی، تحلیل مضمون های تاریخی، جایگاه بیهقی در تاریخ فرهنگی، سبک روایی و کلام رفتاری در تاریخ بیهقی به تحقیق پرداخته است. اهمیت کار والدمن در این بود که نقد ادبی را به تاریخ و حوزه متون تاریخی کشاند. پس از انتشار این کتاب، نقدهای بسیاری از طرف تاریخ نگاران بر آن زده شد و روش والدمن در تحلیل سرشت روایی و ساختاری بیهقی به دلیل آشنا نبودن او با سنت روایت تاریخ نویسان ایرانی اسلامی و زبان فارسی ناکارآمد دانسته شد. این کتاب به همت منصوره اتحادیه به فارسی ترجمه و در سال 1375 شمسی به طبع رسیده است.
نظریه سبکشناسی گفتمانی در پی بررسی زیباییهای منحصر به فرد چینش کلام در متون برجسته و هنری است. سبکشناسی گفتمانی، نگرشی است در باب رابطه محتوای متن با بیرون متن، که مستقیما تحت نفوذ اندیشه میشل فوکو به وجود آمد. این برخورد زبان شناختی، در متنهای ادبی به مقولاتی فراتر از جمله، مانند: پیوستار معنایی، سبک نحوی جملهها ، کنش گفتاری، بافت، نظم ساختارهای خودِ متن و بسامد کنشها و جملهها میپردازد. سبک نحوی جملهها و کنش گفتاری سوره عبس، رابطه مستقیمی را با پیوستار معنایی و بافت موقعیتی برقرار کرده است؛ به گونهای که با تغییر بافت موقعیتی، سبک نحوی جملهها و کنش گفتاری آن نیز تغییر مییابد و نکته دیگر، اینکه با تطبیق کنشها و سبک نحوی جملهها با بلاغت کلاسیک عربی در علم معانی که توجه به اقتضای حال را شرط اصلی بلاغت شمرده شده است، در یک راستا میباشد و کنشهای کلامی کاملا درست و به جا با مقتضای حال به کار رفتهاند. در این جستار، میتوان به عوامل موثر محیطی در نازل شدن این سوره و تاثیر عوامل محیطی بر کنشهای کلامی، پیوستار دستوری و معنایی به کار رفته در جملات را بهتر جویا شد و به درک صحیح تری از نازل شدن سوره عبس که به سبک و سیاق ادبی ویژهای نازل شده است، دست یافت.
وندهای منفیساز از جمله عناصر زبانیاند که در نظام واژهسازی کاربردی گسترده دارند. نقش و نوع هر یک از این وندها از سایرین متفاوتند. برای مثال وند ـ He در ترکیب با ضمایر و قیود، جملات بدون شخص میسازد که در آن از شکل مصدری فعل استفاده میشود، در حالی که جزء ـHH در ترکیب با ضمایر و قیود، جملات فاعلی میآفریند. تفاوت معنایی حاصله از اتصال پیشوندهای منفیساز مختلف به ریشه یکسان و ترکیبپذیری هر یک از کلمات ایجاد شده با کلمات مشخص، از دیگر ویژگیهای وندهای منفیساز است.
در اين مقاله به موضوع اصطلاحات و تعبيرات با مفهوم «بيهوده سپري كردن وقت» و «سرگرم امور عبثبودن» نزد مردم ايران و روسيه پرداخته شده است. روشن است كه بيهودگي در زبان و فرهنگ هر دو ملت ناپسنديده است. اصطلاحات، عبارات و ضربالمثلهايي را كه دلالت بر اين معنا دارند، در دو گروه بزرگ انجام كار بيهوده كه با سختي همراه نباشد و انجام كار بيهوده كه رنج و زحمت بسيار براي فاعل آن به همراه داشته باشد، تقسيم كردهايم. در پارهاي از اين عبارات مانند «مگسشمردن» در زبان روسي و «مگسپراندن» در زبان فارسي شباهت در انديشه و ذهنيت هر دو ملت مشاهده ميشود و در پارهاي چون «مثل سنجاب دويدن در چرخ» در زبان روسي و «مثل اسب عصاري» در ادبيات فارسي، هر چند هر دو بر يك معنا دلالت دارند، اما در آنها پيرنگهاي فرهنگي متفاوتي مشاهده ميشود. در برخي از اين اصطلاحات در محيط كلامي روسي، اسطورههاي يوناني مانند «سيزيف» وارد شده است. اشعار شاعران ايراني و ادبيات كلاسيك مانند داستانهاي كليله و دمنه در فارسي و افسانههاي كريلوف در روسيدر شكلگيري اين اصطلاحات و تعبيرات در دو زبان مورد بررسي، نقش بسزايي داشته اند. هدف اين پژوهش، دريافت معاني مشتركي است كه از طريق ضربالمثلها القا ميشود و نيز درك عناصر مهم زباني كه بخشي از فرهنگ مشترك را تشكيل ميدهند و دريافتن اينكه آيا معاني مشترك و احياناً كاربرد الفاظ و ابزارها و مصالح و مواد زباني، براي بيان معاني مشترك در اين دسته از اصطلاحات، مثلها و ضربالمثلها مصداق دارد يا نه؟