سیر تعالی علم و ادب در خراسان و ماوراءالنهر از انقراض ساسانیان تا قدرت گرفتن حکومتهای ایرانی متوقف ماند. در عهد طاهریان و صفاریان زبان و ادبیات فارسی جانی دوباره یافت و گامهای استوار و مطمئنی به سوی باروری فرهنگی و علمی برداشته شد. صفاریات، نخستین خانواده بومی خراسان بودند که زبان فارسی را جایگزین زبان عربی ساختند. با ایجاد حاکمیت در خراسان، تحرک فکری و فلسفی اندیشمندان و علمای این خطه از سر گرفته شد و رکود گذاری فرهنگی پایان پذیرفت. تحولات علمی سبب شد تا برخی، قرن چهارم را «رنسانس اسلامی» نامیدند. برهه زمانی مورد بحث (قرن سوم، چهارم و پنجم هـ.ق) از مهمترین ادوار فرهنگی فارسی به حساب میآید و بررسی عوامل رشد و افول اندیشه و ارتباط آن با حاکمیت ضروری مینماید. با تبیین رفتار پادشاهان سامانی و غزنوی در برابر اندیشمندان، کیفیت مدارس علمی و اهمیت خاندانهای محلی بیش از پیش روشن میشود.
...اعتماد زیاد به عقل موجب گردید که معتزله از روش فقها و محدثین دور شوند، تا آنجا که معتزله به فقها و محدثین نسبت دادند و آنان را به طعنه حشویه نامیدند و کذابشان خواندند. باری معتزله روزگاری از عقل پیروی کردند و در این نظریه افراط نمودند و همین امر خود یکی از انحرافاتشان بود و سرانجام موجب انقراض و زوالشان گردید. آن گاه مدارس کلامی دیگری روی کار آمدند و به فکر افتادند که تندرویهای معتزله را کنار زنند، تا اینکه روش متوسطی پدید آمد که عهده دار توازن میان عقل و نص گردید، لکن بیشتر مناقشات ناظر به حواشی فکر اسلامی بود نه خود عقل. میراث معتزله یعنی فکر مقدس شمردن عقل را گروهی دیگر از متفکران اسلامی یعنی فلاسفه گرفتند. فلاسفه تمایل عقلی صرف داشتند و عموما به نصوص و منقولات توجهی نمی کردند و جز در مواردی اندک ملتزم به قبول آنها نبودند و به این ترتیب می توان گفت که پایه های بنای باشکوه نهضت فلسفی اسلام را معتزله نهادند، نهضتی که به دست فلاسفه بزرک اسلامی از قبیل الکندی و فارابی و ابن سینا و ابن رشد تکمیل شد و به اوج ارتقای خود رسید. به حکم این مقدمات و به سبب اهمیت و نفوذی که معتزله در حوزه اسلامی داشتند و به خصوص به سبب روش عقلانی قابل ستایش آنها، آگاهی از افکار و احوال و آثارشان به ویژه برای طلاب علم کلام اسلامی ضروری است. نویسنده این سطور در کتاب حاضر از معتزله و فرقه های آن و آراء و افکار و آثار و احوالشان به اختصار سخن خواهد گفت....
آموزشهای زرتشت پیامبر ایران درباره روش اندیشیدن و کامیاب شدن در زندگی ، تألیف تهمورث ستنا با ترجمه موید رستم شهزادی، مشتمل بر ترجمه و تفسیر مهمترین بخش اوستا، یعنی گاهان، سرودهای زرتشت است. هدف نویسنده، شناساندن روح و مفاهیم اخلاقی گاهان بهویژه برای جوانان است و همینطور که خود او بیان کرده، تا حد امکان از به کار بردن اصطلاحهای تخصصی احتراز جسته است. کتاب فاقد فصلبندی است. نویسنده ابتدا کلیاتی درباره اوستا و مهمترین بخش آن گاهان بیان کرده و در ادامه، ترجمه سه دعای زرتشتی، یعنی اشم وهو، یثا اهو و ینگه هاتام را آورده و مفاهیم اخلاقی آنها را توضیح داده است. از آنجایی که گاهان مشتمل بر پنج بخش، یعنی اهونودگاه (هات 28-34)، اشتودگاه (هات43-46)، سپنتمدگاه (هات 47-50)، وَهو خشتر (هات 51) و هیشتوایشت (هات 53) است، نویسنده با آوردن هر بخش، بندهای مربوط به هر کدام را نوشته است. روش او اینگونه است که ابتدا پیام و مفهوم هر بند را بهطور مختصر بیان کرده و در ادامه، ترجمه بند مربوط به آن را میآورد
«شانتی» در زبان هندی به معنی آرامش و آسایش و «نکیتن» به معنی گوشه و کنج است و روی هم رفته «شانتی نکیتن» کنج آرامش و اگر شاعرانهتر بگوییم «گوشه فراغت» است و امروز شهری است در حدود سیصد کیلومتری شمال کلکته که روزگاری زادگاه «رابیند رانات تاگور» شاعر اندیشمند و معلم بزرگ اخلاق و تربیت و برنده جایزه نوبل شبه قاره هند بوده است. این نام زیبا که تلفظ مخصوص هندیان زیباترش میکند جزء آن دسته از نامهایی است که آرامش و فراغ مشخصه طبیعی و خداد انست و درست همانست که خواجه شیراز آن را به دنیا و آخرت نمیداد.
سرود و خوش سرود که: «گر نبودی عشق هستی کی بدی» نه تنها دستمایه عارفان و شاعران و بیدلان که زیربنای هستی عشق است و یکی از سرسپردگان غمزه غمازه او که خود سلسله جنبان دگر دلباختگان است و خواهد بود مولاناست. و این داستان را در دیوان شمس رنگ و بویی دیگر است و در مثنوی معنوی سمت و سویی دیگر: در آنجا عشق است که مولانا را بر دوش جان میبرد «میبرد آنجا که خاطرخواه اوست»، اما در مثنوی که عنان اختیار به ظاهر در کف پرکفایت مولاناست این بیخودی از چیست؟ این مقاله بر آن است که شور مولانا را که در دیوان شمس مشهود است در مثنوی نیز به عرضه تماشا نشاند و بازگوید که هرجا که عشق آمد. عقل «نه سواری است که در دست عنانی دارد».