مقاله حاضر از نگاهي جديد به بحث پيرامون فرايند مجهول در زبان فارسي ميپردازد. بر خلاف رويکردهاي سنتي، که افعال را شامل دو نوع اصلي ناگذرا و گذرا (يا لازم و متعدي) ميدانند، اين مقاله نشان ميدهد که مولفههاي معنايي افعال به گونهاي هستند که تقسيمبندي آنها در دو يا چند مقوله مطلق امکانپذير نميباشد. نگارنده براي نشاندادن اين نکته ابتدا مراحل و دلايل مجهولسازي را از ديدگاه دستوريان و محققان پيشين مورد بحث قرار داده و نهايتا ادعا کرده است که مهمترين دليل مجهولسازي در فارسي کانونيزدايي از عامل است. اما از آنجا که تجلي نقش عامل در افعال مختلف يکسان نيست لذا جملات مجهول علي رغم روساخت مشابه ويژگيهاي متفاوتي دارند. در نهايت، نگارنده ضمن تاييد نظريه پيش نمونهها بر لزوم اجتناب از مطلقنگري در بررسي پديدههاي زباني تاكيد کرده است. دستاورد اين مقاله ترسيم يک پيوستار فرضي براي فرايند مجهول در زبان فارسي است که در پايان مقاله آمده است.
در كتابهاي دستور ايتاليايي تنها از دو جهتِ فعل، صحبت شده است، اما اگر ازديدگاه كاربردشناختي به مجهول نگاه كنيم، آن را هم چون يكي از ابزارهاي زباني براي نشاندادن نگرش و منظري متفاوت به يك رويداد ميبينيم. در اين مقاله، تغيير منظر گوينده را، با توجه به نظريه ظرفيت، بررسي ميكنيم. بنابر اين نظريه، هر فعل، بر اساس ظرفيتش، از پيش مشخص ميكند كه در چه محيط نحوي ظاهر ميشود و چه سازههايي بايد و يا ميتوانند همنشين آن شوند. بنابراين با تغيير در ظرفيت فعل، از جمله با كاهش ظرفيت آن، ميتوانيم سازهها و در نتيجه ساختار جمله را تغيير دهيم و اين يكي از راههاي بيان يك عمل از منظري متفاوت است. در همين چارچوب ميكوشيم نشان دهيم زبان ايتاليايي داراي سه جهت معلوم، ميانه و مجهول است كه درجهت ميانه عنصر مجهول غالب است. همچنين سازوكارهايي كه براي ساختهاي مجهولي و ميانه به كار ميرود، نشان داده خواهد شد.
فعل «شدن» به عنوان يك فعل حائل در ساخت گروه عظيمي از افعال شركت دارد و مفاهيم كاربردي متفاوتي به خود ميگيرد كه از جمله آنها ميتوان به بيان تغيير حالت اشاره كرد. معادلهاي فعل «شدن»، در بيان تغيير حالت، توسط افعال و ساختارهاي گوناگوني در زبان فرانسه بيان ميشوند كه عدم استفاده صحيح از اين معادلها و كاربرد آنها با زمانهاي دستوري نا بجا ميتواند باعث بروز سوءتفاهم ميان دو قطب گفته پردازي شود. اين مسئله از بزرگترين مشكلات زبانآموزان ايراني است. در اين تحقيق ابتدا به بررسي تحقيقات انجام شده درباره دو فعل «شدن» و Devenir ميپردازيم، سپس معادلهاي فرانسه فعل «شدن» را معرفي ميكنيم، در ادامه، فعل Devenir در تقابل با ساير افعال تغيير حالت در فرانسه را مورد مطالعه قرار ميدهيم هدف اين تحقيق تعيين چگونگي توزيع فعل «شدن» در زبان فارسي و معادلهاي آن، از جمله فعل Devenir در زبان فرانسه است تا از اين طريق ابزار نظري لازم براي تشخيص موارد كاربرد اين افعال در دو زبان مهيا شود.
این مقاله با هدف ارزیابی انگاره زایشی فراگیری زبان برپایه دادهها و شواهد فراگیری نحو زبان فارسی نگاشته شده است. در این پژوهش، نخست ویژگیهای بنیادی زبان کودک را برشمرده و استدلال کردهایم که کشف این ویژگیها بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، زمینهساز معرفی انگاره زایشی فراگیری زبان بوده است. پساز معرفی انگاره زایشیِ فراگیری زبان، این سؤال مطرح شده است که دانش زبانیِ ذاتی و زیستی (دستور همگانی)، چه ماهیتی دارد و چگونه در دستور کانونی، نمود مییابد. برای پاسخگویی به این سؤال، نخست دو دیدگاه پیوستگی و بلوغی را درباره ماهیت دستور همگانی و شیوه بازنمایی آن در زبان کودک، مطرح کرده و سپس شواهدی را از روند فراگیری نحو ازسوی یک کودک فارسیزبان، بهدست دادهایم تا معلوم شود کدامیک از این دو دیدگاه، بهتر میتواند شواهد را تبیین کند. حاصل بحث، این است که هیچیک از دو دیدگاه پیوستگی و بلوغی، بهتنهایی نمیتوانند ویژگیهای زبان کودک را تبیین کنند. درنهایت، بر این نکته تأکید کردهایم که انگاره فراگیری زبان نمیتواند صرفاً صوری باشد؛ بلکه باید بتواند گرایشهای نقشیِ کودک را نیز تبیین کند؛ آنگاه انگارهای را برای ترسیم سیمای پیشرفت زبان کودک، پیشنهاد کردهایم.
كتاب «دستور به مثابه علم» اثر ريچارد كي. لارسن( 2010 )، كه توسط انتشارات مؤسسه فنّآوري ماساچوست به چاپ رسيده است، به مطالعه علمي دستور پرداخته و تلاش كرده است تا از منظري علمي، ويژگيهاي زبان را تبيين كند. مقاله حاضر تلاشي است براي معرفي و نقد اين كتاب. در ادامه ابتدا به تشريح ساختار و محتواي كتاب خواهيم پرداخت و سپس ويژگيهاي مهم كتاب را مرور و آن را نقد خواهيم كرد.