از زمانهای بسیار کهن قصهگوئی و سرگرم کردن مردم به وسیله افسانهسرایی در میان تمامی ملل جهان رایج بوده است؛ چنانکه ارسطو، در سده چهارم پیش از میلاد، در مورد منشاء پیدایش آن چنین مینویسد: «چنین به نظر میآید که پیدایش شعر دو سبب داسته است هر دو سبب طبیعی، یکی تقلید است که در آدمی غریزی است و هم از عهد کودکی ظاهر میشود؛ و فرق انسان با سایر جانوران [این است که] استعداد دارد، چنانکه انسان معارف اولیه خود را از همین طریق تقلید بدست میآورد و همچنین همه مردم از تقلید لذت میبرند ....».
ادبیات شفاهی ادبیاتی است که به دفتر نیامده و در سینه و یاد و حافظه هر ملتی وجود دارد. به گمان از زمانی که بشر برابر طبیعت قرار گرفت و خود را چیزی جز آن اما در آن دید ادبیات شفاهی پیدایی یافت. به عبارت دیگر ادبیات شفاهی از زمانی که انسان به گپ درآمد و زبان رابط او با جهان بیرونی و درونی اش شد، از مغز به مغز و از سینه به سینه، به امروز رسید. سرایندگان و گویندگان بیشتر و پیشتر گمنام بوده اند، و شک نیست که ادبیات شفاهی مثلا قصه حاصل تخیل و تمنییات گروهی است که گاه در تحت اوضاع و احوال همسان و گاه ناهمگون بزیسته اند...
نگارنده در ابتدای کتاب یادآور میشود که "موسیقی عامیانه ناظر بر وقایع مهم زندگی از جمله تولد تا مرگ است .این هنر بنابه مقتضیات زمان و مکان و موضوع فرق پیدا میکند و در واقع بیان احساسات پاک و صادقانه مردم است که در فرم و قالب مناسب با موضوع و فعالیت ارائه میشود .موسیقی عامیانه ایران در تمام اشکال خود سرشار از مضامین اسلامی است و این امر جزء ویژگیهای این هنر ساده و بی پیرایه نیز محسوب میشود ."وی در این کتاب نغمهها و سرودههای عامیانه را در قالب یازده موضوع که عمدتا نام و نشانی از مولای متقیان علی (ع) دارند گردآوری و بررسی نموده که عبارتاند از" :ترانههای کار"، "دامداری"، "اعتقادات و باورهای عامیانه در خصوص ابزار موسیقی"، "نغمات و دعاهای رمضان"، "موسیقی در آیینهای نوروزی"، "دوبیتیهای عامیانه"، "متلها یا قصه ترانههای عامیانه"، "لالاییها"، "نغمههای عروسی"، "نغمههای حماسی " و "ترانههای مذهبی ."در بخش انتهایی کتاب، "منابع و ماخذ "و "نمایه "فراهم آمده است .
از میان هنرهای نمایشی تودهای ـ مذهبی، در ایران اگر شبیهخوانی را بعنوان شکل متکامل و جامعی از هنرهای نمایشی سنتی ایران برگزینیم، از چارچوب تاریخای که «شبیه» در آن شروع به رشد میکند آگاهی یابیم، و به ارتباط و پیوندهای این هنر دینی، که بعدها کوشید تا راهی مستقل از دین را بپیماید، پیببریم و آن را با ساخت طبقاتی جامعه در ایران ارتباط دهیم، و به آن بعنوان یک شکل نمایشی نگاه کنیم که ارزشهایش در شیوه اجرای آن نهفته و کاستیهایش را در زمینه پرداخت ادبی نادیده گیریم، و از ارزشیابی آن بعوان یک شکل ادبی پرهیز کنیم، آنوقت پی میبریم که «شبیه» یگانه شکل هنری ایرانی است که میان ارزشهای زیبائیشناختی آن و بینش اجتماعی ـ فلسفیاش، هماهنگی کاملی وجود داشته و برخلاف هنرهائی که از فرنگ به سوغات آورده شدند، از حمایت وسیع و گسترده طبقات مختلف اجتماعی هم برخوردار بوده است.