فرهنگهایی که پس از فرهنگ فارسی (معین 1360) منتشر شدهاند به ریشهشناسی توجه عمدهای نداشتهاند و یا به تکرار مندرجات آن بسنده کردهاند. در این مقاله ریشهشناسی دوازده مدخل این فرهنگ بررسی شده است. این دوازده واژه در زبان انگلیسی نیز به کار میرود. منبع اصلی ریشهشناسیهای ذکر شده، فرهنگهای انگلیسی هستند. کاستیهای بخش ریشهشناسی فرهنگ فارسی (معین 1360) تنها به این مدخلها خلاصه نمیشود و ریشهشناسی بسیاری از مدخلهای دیگر نیز نیاز به بررسی دارد.
اهمیت فرهنگهای لغت و اصطلاحات در تقویت مبانی زبان ملی و غنای آن بر کسی پوشیده نیست. این فرهنگ در دو نسخه خطی متعلق به مصحح چهار اصطلاح دارد که در نسخ خطی و چاپی این کتاب دیده نمیشود و همچنین در این چاپ 124 اصطلاح آمده که نسبت به تصحیح محمود کتیرایی، 16 اصطلاح اضافی را داراست. این کتاب افزون بر فرهنگ اصطلاحات، بیانکننده بسیاری از رفتار و کردار و روابط افراد مختلف اجتماع است و یکی از منابع شناخت فرهنگ ملی محسوب میشود. این کتاب کوچک تاکنون به نُه اسم و به نفر نسبت داده شده است: میرزا آقا، میرزا حبیبالله لشکرنویس، شریعتمدار تبریزی.
معرب واژهای است که از زبان دیگری به زبان عربی راه یافته باشد؛ خواه به همان صورت به کار رفته باشد یا در آن دگرگونی پدید آمده باشد. در این دفتر آنچه در «کنز اللغات» و «منتخب اللغات» شاهجهانی معرب دانسته شده، در سه بخش جداگانه به دست داده شده است. «کنز اللغات» واژهنامهای است عربی به فارسی که دانشمندی به نام محمد پسر عبدالخالق پسر معروف در نیمه دوم سده نهم هجری برای کارکیا سلطان فراهم آورده است. «منتخب اللغات» شاهجهانی نیز واژهنامهای است عربی به فارسی که عبدالرشید پسر عبدالغفور حسینی مدنی تتوی در سال 1046 هجری در هندوستان نوشته است.
امروزه فرهنگنگاری نوین، به مثابه شاخهای برجسته از زبانشناسی کاربردی، مجهز به اصول و مبانیای است که فاصلهای بسیار با فرهنگنویسی سنتی دارد. با وجود پیشینه روشن ایرانیان در این عرصه، واقعیت آن است که فرهنگنگاری نوین ساز و کارهایی بس متفاوت از فرهنگنویسی سنتی یافته که بیتوجهی به آنها و نیز توقف در شیوهها و رویکردهای سنتی، نتیجهای جز افزایش آسیبها و کاستیها در این عرصه نداشته و ندارد. با وجود آنکه، در دهههای اخیر و به ویژه در یک دهه گذشته، شاهد انتشار برخی آثار برجسته و تحولآفرین در حوزه فرهنگهای یکزبانه و دوزبانه بودهایم، اما بررسی فضای حاکم بر فرهنگنگاری ما کماکان حکایت از غلبه آسیبها و کاستیهایی دارد که بیتردید بیتوجهی به این آسیبها و کوچک شمردن آنها نتیجهای جز تعمیق شکاف ما با پیشتازان این عرصه به همراه نخواهد داشت.
«فرهنگ فارسي سخن» را ميتوان تحولي در عرصه فرهنگنويسي زبان فارسي برشمرد که برجستهترين ويژگي آن توجه به جنبهها و اصول فرهنگ نگاري علمي در دورهاي است که زبان فارسي با خلئي جدي در اين حوزه روبه روست. اهميتدادن به مقوله ريشهشناسي واژهها در کنار توجه به مقولههايي چون بهرهگيري از پيکره زباني در روند گزينش واژهها، توجه به جنبههاي گرايش زباني و حوزه کاربرد واژهها، ارايه مثالها و شواهد مناسب و مواردي از اين دست از جمله ويژگيهايي است که اين اثر را از ديگر آثار موجود، متفاوت ساخته است. به رغم دقت نظر و اهميتي که در اين اثر به مقوله ريشهشناسي واژهها داده شده است، شاهد کاستيهايي در اين بخش هستيم که در اين نوشتار، اينگونه کاستيها در سه بخش بررسي و تحليل شده است.